عشقی از جنس بلور

پتروس،فرار مي کند!
کبري،تصميـم نمي گيرد!
دهقان،فداکاري نمي کند!
پسر ِ شجـاع،ترسو شده است!
لوک،بــدشانسي مي آورد!
پلنگ ِ صورتي،زرد شده است!
ميتـي کومان،استعفـا داده است!
پروفسور بــالتازار، جعلي مدرک گرفته است!
اي کيــو ســان،مـُـدل ِ مو عوض مي کند!
دو قلـــوها،دست ِ هــم را نمـــي گيــرند!
رابين هـود،بــا دزد ها رفيق شده است!
پينوکيـو،به فکر ِ جرّاحي ِِ بيني است!
يـوگي،دوستـانش را مـي فروشـد!
پـت و مـت،پُست وزارت گرفته اند!
دخترک ِکبريت فروش، رفته دوبي !
ولي... ولي چوپـان ِ دروغگو،هنوز دروغ مي گويد .
نظرات شما عزیزان:
امشب واژه ها می گریزند،
نه آنکه سخنی نباشد. هست،
اما نه آنچه به زبان آید....
نه آنکه سخنی نباشد. هست،
اما نه آنچه به زبان آید....
نوشته شده در سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:, ساعت
23:9 توسط عاشق تنها| يک نظر |
Power By:
LoxBlog.Com |